
جاودانه های فجر(بخش سوم)
یکی از سرودهایی که هرچند در روند فجر انقلاب نبود و بعد از فجر به حق به صف اصلی فجر چسبید سرود ماندگار آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو ،، بود و من به دلایلی این سرود را از جاودانه های فجر میدانم. اولا اینکه هرچند این سرود به مناسبت تسخیر لانه جاسوسی آمریکا ساخته و پخش شد ولی در سالگرد تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه در 13 آبان 1343بوده است. ثانیاً 13 آبان 1357 که روز دانشآموز نام گرفت و تسخیر لانه جاسوسی در 13 آبان 1358 عنوان این سه واقعه تاریخی است که نمیتوان هیچ یک را از نظر اهمیت نسبت به دیگری اولی تر دانست چرا که هر کدام در دوره وقوع تاثیر گذاری خاص خود را داشته و شرایط را به نحوی تغییر دادهاند. لذا با توجه به اهمیت هر سه موضوع و تولد این سرود در سالهای اول فجر و انقلاب ، فکر میکنم بی مناسبت نباشد که این سرود را هم جز جاودانهای فجز و انقلاب بدانیم.
جاودانه های فجر(بخش سوم)
جاودانه های فجر(بخش سوم)
آمریکا، آمریکا، ننگ به نیرنگ تو یکی از سرودهای انقلابی معروف ایران است. شعر آن را حمید سبزواری سرودهاست و آهنگش را احمد علی راغب ساختهاست. اجرای این سرود با صدای اسفندیار قرهباغی هر سال در سالگرد تسخیر سفارت آمریکا در ۱۳ آبان از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشود.
قرهباغی در مصاحبهای با سایت خبری تحلیلی عصر ایران در سال ۱۳۸۸ اظهار کرده که صد در صد به مطالب این سرود معتقد بوده و هنوز هم معتقد است و گفته که «برخلاف آنها که نانشان به دست آمریکاست، دستشان به دست آمریکاست. من همیشه معتقدم که آمریکا جهانخوار است؛ از آن سر دنیا آمده این ور دنیا و اینجا در عراق و افغانستان و پاکستان و… این همه فتنه بهراه انداختهاست. اینها واقعیت محض است.» اما پخش این سرود را در شرایطی که نمایندگان ایران در برابر نمایندگان آمریکا به مذاکره نشستهاند به صلاح ندانستهاست
متن سرود
خون جوانان ما، میچکد از چنگ تو
ای ز شرار ستم، شعله به عالم زده
امن و امان جهان، یکسره بر هم زده
بر سر هر خرمنی، در دل هر گلشنی
آتش بیداد تو، صاعقهی غم زده
ثروت انبوه تو، خون دل تودههاست
کین تو بر سینهها، دِشنهی ماتم زده
دزد جهانخوارهای، دیو ستمبارهای
عقرب جرّارهای، روبَه مکّارهای
جور و جفا در تو هست، مهر و وفا در تو نیست
زهر بلا در تو هست، شهد صفا در تو نیست
در همه دور زمان، چون تو ستمکاره نیست
عامل هر فتنهای، صلح و صفا در تو نیست
خون جوانان ما، میچکد از چنگ تو
در همه گیتی به پاست نائرهی جنگ تو
گوش جهان خسته از، طبل بدآهنگ تو
مظهر شیطان تویی، دشمن انسان تویی
ای همه اهریمنی، سرحد فرهنگ تو
رسم تو عصیانگری، کار تو ویرانگری
تیره شده عالم از، حیله و نیرنگ تو
دشمن هر ملتی، موجب هر ذلتی
سایهی هر وحشتی، فتنهی هر امتی
جور و جفا در تو هست، مهر و وفا در تو نیست
زهر بلا در تو هست، شهد صفا در تو نیست
در همه دور زمان، چون تو ستمکاره نیست
عامل هر فتنهای، صلح و صفا در تو نیست
آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو
خون جوانان ما، میچکد از چنگ تو
دكتر اسفنديار قرهباغي
خواننده پر افتخار
سرود ماندگار آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو
امير هادي انواري-همشهری ماه: اين دومين باري است كه نزد او ميروم. پارسال هم به بهانه سالروز 13 آبان با او گفتوگو كردم اما آنچه سبب شد امسال دوباره نزد او بروم، تغييراتي است كه اخيرا در رابطه ايران و آمريكا ايجاد شده است. دكتر اسفنديار قرهباغي، همان كسي است كه سرود حماسي «آمريكا، آمريكا، ننگ به نيرنگ تو» را خواند. او مايل نيست آبان امسال سرودش را از تلويزيون پخش كنند. او ميگويد: «وقتي سر يک ميز مينشينند و مذاكره ميكنند، ديگر معني ندارد اين سرود پخش شود».
*********
*کي سرود معروف «آمريکا، آمريکا مرگ به نيرنگ تو» را خوانديد؟
فکر کنم همزمان با همان تسخير لانه جاسوسي بود.
*با چه اركستري آن را اجرا کرديد؟
ارکستر بزرگ راديو؛ من خودم مسؤول هماهنگي واحد موسيقي بودم.
*پيش از خواندن اين سرود سابقه انقلابي هم داشتيد؟
انقلابي منظورتان چيست؟
*يعني سوابق مبارزاتي، عضو گروههاي انقلابي يا…، چنين سوابقي داشتيد؟
خير، من کار راديويي انجام ميدادم. تنها سابقهاي شبيه اينکه شما ميگوييد اگر داشته باشم، همان بود که کمک به جبهههاي جنگ ميکردم با سرودهايي که خوانده ميشد.
* خاطرتان هست چند سرود خوانديد؟ کدامها معروفتر هستند؟
خيلي بودند. من حدود 350 سرود خواندم؛ مثلا همان سرود پيروزي؛ «پيروز اختران، با سپاه شب درافتادگان و…». (شروع ميکند به خواندن سرود) سرودهاي زيادي چه به زبان آذري و چه به زبان فارسي خواندم.
* اين سرود معروف آمريکا، آمريکا را چطور؟ چه شد که سراغ اين سروده رفتيد؟
من سراغ سرودها نميرفتم، من چون مسؤول اين کار بودم سرودها سراغ من ميآمدند!
*دقيقا مسؤوليتتان چه بود؟
من مسؤول هماهنگي واحد موسيقي راديو و تلويزيون بودم. سرودها را ميآوردند پيش من، من بايد دستور ميدادم که اينها ضبط بشوند، ارکستر اينها را بزند يا چه خوانندهاي بهتر است بخواند و… . بعضيها هم بودند که خب، خاصتر بودند، يا آهنگساز يا ارائه دهنده ميگفت که اينها را براي صداي تو ساختهايم که آنها را خودم ميخواندم.
*آمريکا، آمريکا هم از همين دست بود؟ خاطرتان هست چه کسي پيشنهاد خواندنش را به شما داد؟
بله، اين را احمدعلي راغب ملودياش را ساخته بود، آقاي حميد سبزواري شعرش را گفته بود، سيدمحمد ميرزماني تنظيمش کرده بود و بنده هم با صداي بسيار بدم اين را خواندم.
*البته شما که خوانديد مشخص شد که صدايتان اصلا بد نيست اما در اين مورد خاص، يعني اول شعر بود، بعد شما آن را خوانديد؟
مسلما شعر و آهنگ ساخته شده بود، بعد من خواندم.
*چه شد که خودتان خوانديد؟ شما گفتيد که مسؤول انتخاب خوانندهها بوديد، چرا خودتان اين را به کس ديگري نسپرديد؟
به هر حال شورايي بوديم که تصميم ميگرفتيم که آهنگ در چه گامي خوانده شود، نوع آهنگ چيست و… مثلا اگر ترانه وار بود، ميداديم محمد گلريز بخواند که سابقه نوحهخواني داشت، اگر روضه بود ميداديم صادق آهنگران بخواند، اگر سرودي رزمي و انقلابي بود که به قدرت احتياج داشت خود بنده آن را ميخواندم.
*قبل از انقلاب، فعاليت موسيقي شما چه بود؟
من فارغالتحصيل آواز هستم و دکتراي موسيقي دارم. تنها خوانندهاي هستم که در اين زمينه تحصيل كردهام. قبل از انقلاب، رئيس اپراي تهران بودم؛ ضمن اينکه در زمان گذشته هم من خواننده آن سرود «اي ايران…» بودم که هميشه پخش ميشد.
*بعد از انقلاب فقط سرود ميخوانديد؟
وقتي كه انقلاب شد، ديگر موسيقي در كار نبود، راديو پاشيد، اركسترها پاشيدند، چيزي نمانده بود. من و تعدادي از دوستان در واقع، جاده صاف كن موسيقي بعد از انقلاب در ايران بوديم. با اشعاري كه در آن زمان فقط ميشد روي آنها كار كرد، سرودها را ميساختيم و در جبههها و راديو تلويزيون پخش ميشد.
*چه چيزي باعث ميشد كه با وجود اين محدوديتها باز هم اين سرودها را بخوانيد؟
كشور در دوران انقلاب بود، خصوصا در زير فشار آغاز جنگ تحميلي بود و كليه نيروها نياز داشتند كه چيزي به آنها روحيه بدهد. سرودها از جمله همين سرود، داراي انرژياي بودند كه براي رزمندگان كشور بسيار مفيد واقع ميشد.
*با توجه به سابقه همکاريتان با اپراي تهران پيش از انقلاب، پس از انقلاب، حساسيتي روي شما نبود؟ کسي مخالف حضور شما در صدر شورايي که سرودهاي انقلابي را ميخواندند، نبود؟
قبل از انقلاب هم همهكارهايم ملي و ميهني بودند. بعد از انقلاب هم همان بوده. من گرايش سياسي ندارم.
*در اين سالها از شما تقديري نشده است بابت اجراهايتان؟
من لوح تقدير زرين از دست امام خميني(ره) دارم، مدال طلايي جنگ بر گردنم است و از دست مقام معظمرهبري هنگامي كه رئيسجمهور بودند هم لوح تقدير گرفتم. خلاصه، از هر مقام مسؤولي که تصور کنيد، روي ديوار خانهام يک تقديرنامه دارم. براي راهگشايي موسيقي در زمان جنگ اولين کسي بودم که ارکسترها را جمع کردم، خوانندهها را جمع کردم و کر جمع کردم و آن همه اثر انقلابي را که شما ميبينيد زمان جنگ توليد شد، توليد کرديم.
*با اين همه خدمت و سابقه الان چه ميکنيد؟
معلم هستم؛ يک معلم آزاد و الان هم در تبريز يک آکادمي آواز باز کردهام، فقط براي آواز تخصصي کلاسيک. چهار، پنج هزار جوان هم آموزش دادهام و الان مردم با صداي آنها زندگي ميکنند.
*منظورم از اينکه الان چه ميکنيد اين بود که آيا پست يا مقامي نداريد؟
من نه اهل پست هستم و نه اهل چاپلوسي؛ من يک معلم هستم و با حقوق بازنشستگي خودم زندگي ميکنم و خوشبختانه کاملا از نظر مالي بينياز هستم چون هيچ چيزي ندارم. ميدانيد، يکي از راههاي بينيازي فقر است. درويش هيچ چيز ندارد و تنها نيازش به خداست.
* وقتي ميخوانديد و خطاب به آمريکا ميگفتيد«عقرب جرارهاي» يا ميگفتيد«روبه مکارهاي» يا اينکه «ثروت انبوه تو/ خون دل تودههاست»، به اين واژگان و ابيات معتقد بوديد؟
صددرصد معتقد بودم که خواندم، هنوز هم معتقدم. برخلاف آنها که نانشان به دست آمريکاست، دستشان به دست آمريکاست. من هميشه معتقدم که آمريکا جهانخوار است؛ از آن سر دنيا آمده اين ور دنيا و اينجا در عراق و افغانستان و پاکستان و… اين همه فتنه بهراه انداخته است. اينها واقعيت محض است.
*ظاهرا نيمي از سال را در کانادا ميگذرانيد؟
کانادا بودم ولي برگشتم و الان تبريز هستم اما بعد از اين، بيشتر انگليس مد نظرم است.
*اطرافيان يک هنرمند از طيفها و اقشار گوناگون با سلايق سياسي گوناگوني هستند. تا به حال از دوستان و اقوام شما کسي نگفته چرا اين شعر را خوانديد؟
کسي حق ندارد! مگر من از کسي ميپرسم چرا ديشب آبگوشت خوردهاي؟!
* نه، منظور اين است که کسي از شما چرايي خواندن اين سرود را بپرسد؟
چرايش مشخص است؛ اعمال و حوادثي که در مملکت من اتفاق افتاده، نشانه اين است که خرابکاري از کجاست و از آمريکاست. من هم به عنوان يک ايراني اين قطعه را اجرا کردم. به نظرم چيز عجيبي نيست!
* در محافل هنري چطور؟ بالاخره همه کساني که در اين محافل هستند که ضدآمريکايي نيستند!
در محافل هنري جرات ندارند چون وزنهاي نيستند که بخواهند اظهار نظر بکنند.
* بعد از اين همه سال، وقتي از تلويزيون صداي خود را ميشنويد که روي تصاوير تظاهرات 13آبان ميکس شده است، چه حسي داريد؟
من متجاوز از 15سال است که با صداوسيما قطع ارتباط کردهام. آنها از سرودي که قبلا ضبط شده استفادهشان را ميکنند.
* بدون اجازه شما پخش ميکنند؟
اجازه لازم ندارند، آنتن در اختيار آنهاست.
* قضاوتتان درباره کارنامه خودتان و آثارتان چيست؟
در زمان خودش روحيهبخش بود براي تمام کساني که رزمنده بودند، در برابر متجاوز ايستادگي ميکردند و با دشمن ميجنگيدند. اينها غذاي روحي نياز داشتند و من تصور ميکنم که کارهايي که انجام دادم، در خدمت اين گروه بود و الان خيلي خوشحالم، صددرصد. هرگز کاري را که نتوانم به آن افتخار کنم انجام نميدهم؛ چون نه برده کسي هستم نه شوخي با کسي دارم و نه خود فروشم.
* از نحوه استفاده از اثرتان خوشحاليد؟ به نظرتان درست از اين اثر خاص يعني آمريکا، آمريکا ننگ به نيرنگ تو استفاده ميشود؟
فقط در روز 13 آبان پخش شده. در باقي سال به ياد ما نيستند، کاري هم به کار ما ندارند.
* الان چطور؟ همانطور كه حتما ميدانيد، اخيرا در روابط ايران و آمريكا تغييراتي ايجاد شده و احتمال افزايش اين تغييرات هم هر روز بيشتر ميشود.
من اعتقاد دارم شرايط خاصي كه در سالهاي قبل وجود داشت، ايجاب ميکرد که اين سرود پخش شود ولي الان که نمايندگان دو كشور سر يک ميز مينشينند و با هم صحبت ميکنند، ديگر شايد مفهوم نداشته باشد كه باز اين سرود پخش شود. پيشنهادم اين است كه تلويزيون امسال سرودم را پخش نكند، گرچه در اين سالها مشخص شده كه برخيها براي كارهايشان از ديگران نظر نميخواهند.
* شما در دورهاي حماسي خوانديد، نسبت به آثار فعلي چه احساسي داريد؟
شما تفاوتها را هميشه ميتوانيد ببينيد. من تاکنون چيزي نشنيدهام که بشود گفت حماسي است.
* خب، مثلا اخيرا آقاي… ترانههاي حماسي زياد خواندهاند!
اينكه گيس ببافند، روغن سر بزنند و بيايند به قول خودشان ترانه حماسي بخوانند، چه ربطي به حماسه دارد؟ شما هميشه ببينيد آن ترانه را چه كسي گوش ميكند؛ چند جوان مو ژل زده يا چهار نفر نظامي و رزمنده كه با شنيدنش نيرو ميگيرند؟
* يعني ملاک سرود حماسي خوب اين است که فقط نظاميها آن را گوش کنند و روي آنها تاثيرگذار باشد؟
منظورم فقط نظامي و رزمنده نيست، منظورم کساني است که با سواد باشند، شعور و هدف داشته باشند. بالاخره ملاکها ثابت است، شما مخاطب کار را بايد ببينيد. اينكه دو جوان براي آنكه ساعاتي را با هم باشند ميروند 40-30 هزار تومان بليت ميخرند و کنسرت ميروند، بعد هم آقاي خواننده براي آنكه مجوز اجرا به او بدهند، ميرود يك ترانه به اسم آهنگ حماسي در كنسرتش ميگذارد، اينكه نميشود بهاش گفت ترانه حماسي. نه آن خواننده حماسهسراست و نه آن دو جوان را كه فقط براي ساعتي با هم بودن 40-30 هزار تومان خرج ميكنند، ميتوان شنوندههاي مجاز ترانههاي حماسي دانست.

«در جوانى نزد مرحوم یحیى نیكنواز نوازندگى تار را فراگرفتم و در سال 1342 كه پس از اخذ دیپلم به عنوان معلم در آموزش و پرورش رشت مشغول خدمت گردیدم،همزمان وارد اركستر رادیو شدم و هفتهاى یك تصنیف همراه با شعر براى خوانندگان رادیو گیلان آماده مىكردم، ماهى دو بار به تهران مىآمدم و نزد مرحوم علىاكبر سرخوش به فراگیرى تار مىپرداختم تا در زمینه بداههنوازى تجربه كسب كنم. پس از هشت سال همكارى با رادیو و تلویزیون گیلان و ساختن چهل قطعه موسیقى با كلام و بدون كلام در سال 1350 جهت ادامه تحصیل در رشته مورد علاقهام به تهران منتقل شدم ودر دانشگاه مشغول به تحصیل گردیدم و همچنان به عنوان معلم در خدمت آموزش و پرورش نیز بودم و سعى كردم ازمجلس اساتیدى چون جلیل شهناز، جوادمعروفى، علىاكبر سرخوش، مصطفى كسروى، فریدون ناصرى، فرهاد فخرالدینى، مرتضى حنانه، هوشنگ ظریف و فرهنگ شریف كسب فیض نمایم.
پس از چندى در اركستر ایرانى مفتاح، زیر نظر استاد مهدى مفتاح به عنوان آهنگساز و نوازنده عود مشغول به كار گردیدم و آهنگهایى نیز براى خوانندگان معروف و طراز اول ساختم و نیز قطعات «فولكور» گیلانى بدون كلام را كه سالها براى آن زحمت كشیده بودم توانستم با همین اركستر اجرا نمایم كه هنوز هم پخش مىشوند.
مسافرتهاى زیادى، همراه با گروههاى هنرى به خارج از ایران جهت معرفى و اشاعه موسیقى سنتى ایران داشتم: دوبار به آمریكا، دوبار به انگلستان، یك بار به فرانسه، یك بار به ایتالیا، دوبار به آلمان، دوبار به ژاپن، یكبار قبل از انقلاب به مصر و یك بار هم بعد از انقلاب به این كشور و كشورهاى دیگر عربى رفتم.
در سال 1358 كه واحد موسیقى صداو سیما منحل علام شد، بنده به اتفاق چند نوازنده دیگر و همكارى محمد گلریز مشغول ساخت و اجراى سرود در ارتباط با انقلاب گردیدم. ناگفته نماند كه مشكلات زیادى را نیز متحمل مىشدم و پس از آشنایى با استاد حمید سبزوارى و همكارى صمیمانه شهید مجید حدادعادل مدیر رادیوى وقت به تهیه سرودهایى همچون شهید: «مطهرى»و «نواب صفوى»، «نغمه اتحاد»، «نعمه توحید»، «مارش حركت»،«پاسداران»، «سرودبسیج»، «خدایا خدایا»، «باز آى»، «آمریكا آمریكا»، دهها سرود دیگر همت گماشتم و پس از شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران براى در صحنه نگاهداشتن مردم در شهرها و پشت جبهه تمام تلاشم را در زمینه موسیقى جنگ معطوف داشتم كه نمونه بارز آن سرود این «پیروزى خجسته باد» مىباشد.
در سال 1359 از آموزش و پرورش به صدا و سیما منتقل شدم تا بهتر بتوانم در زمینه موسقى فعال باشم و در سال 1367 به افتخار بازنشستگى در صدا و سیما نائل شدم ولى مجددا به عنوان كارشناس و مسئول تولید موسیقى مراكز و سرپرست واحد موسیقى مركز رشت و عضو شوراى عالى موسیقى صدا و سیما و سرپرست اركستر سنتى شماره 2 به خدمت مشغول شدم و همچنان در این سمتها مشغول كار هستم و آرزوى من اعتلاى موسیقى ایران و شناساندن آن به همه ملل مىباشد چون موسیقى ایران به نظر من موسیقى تفكر و اندیشه است و بهترین موسیقى در جهت بروز احساسات درونى بشر است، ارتباط نزدیك با درون انسان دارد، قابل درك براى همه ملتها است از این رو، موسیقى ایران را موسیقى كمال یافته مىبینم.
من به دلیل آهنگسازى با همه سازها آشنایى دارم و از نظر اجرا به پیانو، فلوت، سنتور، تار، عود، سهتار، تسلط دارم و با سهتار مداوم زندگى مىكنم. از ابتداى پیروزى انقلاب تاكنون 319 سرود باكلام و 20 قطعه بدون كلام دارم. سه موسیقى فیلم نیز ساختهام و تعداد آهنگهایم قبل از انقلاب بالغ بر 60 قطعه مىباشد كه در آرشیو رادیو موجود است. من به موسیقى محلى و فولكور ایران عشق مىورزم و تحقیقاتى نیز در این زمینه نمودهام و اثرى در این رابطه تهیه و اجرا كردهام.»
سيدمحمد ميرزماني
تنظیم کننده
سرود ماندگار آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو
محمد میرزمانی (زاده ۲۹ فروردین ۱۳۳۵ – تهران) آهنگساز و موسیقیدان اهل ایران است.
میرزمانی تا اواخر سال ۱۳۸۹ مدیر کل تولید مرکز موسیقی صداوسیما ایران بود و اوایل خرداد ماه ۱۳۹۰ به عنوان مدیرکل دفتر موسیقی وزارت ارشاد ایران منصوب شد اما در دی ماه ۱۳۹۱ از سمت خود استعفا کرد.
وی از سال ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۲ رهبری ارکستر بزرگ صدا و سیما را عهدهدار بوده است.